بدون عنوان
بدون عنوان
بازگشت آقا فرزین
فرزین جون امروز صبح از خونه عمه زینب برگشتی ومنو از دلتنگی در آوردی عزیزم. امروز وقتی که وارد خونه شدی منو بوس کردی وگفتی روزت مبارک منو حسابی غافلگیر کردی آخه فکر نمی کردم یادت باشه که فردا روز مادره پسر گلم.اینو باید اضافه کنم که مهمان هم داشتیم (مامان بزرگ وعمه زینب وامیر مهدی)مهمان ما بودند وتا بعد از ظهر موندند و خوشحالمون کردند. ...
نویسنده :
عمه و مامان
3:48
جمله های عاشقانه
بعضی اوقات که بابای فرزین وقت داشته باشه یک مطلب قشنگ وعاشقانه وعارفانه ای با خط بسیار زیبایی مینویسه وبه یخچال میزنه من هم اگه رسیدم براتون میزارم شاید به دردتون بخوره البته با اجازه آقا فرزین گل این هم جمله امروز(دوست داشتن مثل بازی الاکلنگ میمونه اونی که عاشقتره خودش رو میاره پایین تا عشقش از بالا بودن لذت ببره)
نویسنده :
عمه و مامان
3:48
خاطرات عید سال 1391
من امسال سال خوبی رو شروع کردم برای اینکه به همراه باباجون ومامان جون وداییهام و خاله جونم به سفر رفتیم یه سفر شش روزه به اصفهان سفر خیلی خوبی بود من جاهای دیدنی زیادی رو دیدم مثل سی وسه پل و پل خواجو ومیدان امام وغیره.... .البته شهرهای دیگهای هم رفتیم که در مسیرمون بودند ومن جاههای زیادی رو تونستم ببینم که بعد عکسهای هر منطقه وتوضیحات مربوط به اون رو میزارم ...
نویسنده :
عمه و مامان
3:47
تولد من
من خاطرات وعکسهای مربوط به عید رو میزارم که فراموششون نکنم البته میدونم که همیشه لحظات خوبی رو که داشتم یادم میمونه ولی الان میخوام از تولدم بنویسم راستش مامانم و بابام خیلی زحمت کشیدن که من از اونها ممنونم تولد خوبی بود ومن همکلاسیهام رو دعوت کردم که خیلی خوش گذشت ومن دوست داشتم مامانم سالاد الویه به شکل زمین چمن وکیک تولدرو هم به شکل زمین فوتبال وبازیکنای فوتبال درست کرد با دوستهام حسابی رقصیدیم وخندیدیم این هم عکسهاش تولدم تم فوتبالی داشت ...
نویسنده :
عمه و مامان
3:47
دلتنگی مامان
سلام من مامان آقا فرزینم وباید بگم که دلم برای فرزین جون تنگ شده اخه از دیروز رفته خونه عمش ومن بابا سیامک رو تنها گذاشته باباش هم دلتنگشه وچون تاساعت یازده ونیم سر کار بود نتونست بره دنبالش البته میخواست بره ولی خود فرزین بی وفا گفت:فردا میام خلاصه این شد که من این اتفاقات رو تایپ کردم واگه بود خودش مینوشت امشب تولد شوهر عمشه (عمو مسعود تولدت مبارک) حتما" بهش خوش میگذره دیگه جای ما خالی چون آقا سیامک نبود من هم نرفتم فردا میاد خاطراتش رو مینویسه
نویسنده :
عمه و مامان
3:47
فرزین وکلاسهای زبان انگلیسی
فرزین جون الان که دارم این مطالب رو تایپ میکنم خیلی استرس دارم بخاطر اینکه با بابا سیامک رفتی امتحان فاینال hip 3 رو بدی. پسرم از ته دل برات دعا میکنم مثل دفعه های قبل این ترم هم با نمره ی کامل پشت سر بزاری.البته امیدوارم چون حتی برای دلخوشی من هم که شده کتاب رو باز هم نکردی .البته میدونم استرسم بی مورده و تو باز هم بهترین وبالاترین نمره رو میگیری . از کلاس اول همین جوری هستی ودرست موقع امتحانات یاد بازی میوفتی.به قول بابایی نمی دونم این بیستها رو چجوری میگیری.  ...
نویسنده :
عمه و مامان
20:37